به گزارش خبرنگار دیوانگاه،شهیدجهانشاه صادقی در سال۱۰اردیبهشت۱۳۴۰در استان کرمانشاه ،شهرستان هرسین به دنیا آمد. در سال۱۳۵۷زمانی که یک جوان۱۷ساله بود به آموزشگاه علوم پزشکی ارتش پیوست تا بعد از دو سال آموزش، به یک پزشکیار ارتش تبدیل شود.
زمانی که او در سال۱۳۵۹فارغالتحصیل شد، جنگ تحمیلی تازه آغاز شده بود. به همین دلیل او بلافاصله به یک بیمارستان ارتش در کرمانشاه و چند ماه بعد به بیمارستان صحرایی۵۲۸سومار در نزدیکی خط مقدم اعزام شد، بیمارستانی که در نزدیکی شهر سومار قرار داشت. این شهر کوچک در چند کیلومتری مرز عراق با استان کرمانشاه است..
شهید صادقی از سال تا۱۳۵۹تا۱۳۶۱در بیمارستانهای صحرایی در خط مقدم در استان کرمانشاه خدمت کرد. در این مدت به تحصیل خود نیز ادامه داد و توانست در رشته علوم آزمایشگاهی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شود.
این شهید در بخشی از خلاطراتش با افتخار می گوید: «من عاشق شغلم بودم. احساس میکردم واقعاً مفید هستم. شغلم و همکارانم برایم مثل خانواده بودند. همه با اشتیاق سعی میکردیم که به سربازان مجروح کمک کنیم تا زنده بمانند.»
گوشه ای از خاطرات شهید جهانشاه صادقی از بمباران شیمیایی و مجروحیتش:
هواپيماهاي عراقي در روز۹دی۱۳۶۵بر فراز آسمان پرواز ميكردند و اجسام عجيبي را به پايين ميانداختند.
اين اجسام شبيه بادكنك و تكههاي كاغذ و يا حتي بمبهاي دودزا بودند. ما اصلا نميتوانستيم حدس بزنيم كه چرا هواپيماهاي عراقي اين اجسام عجيب را پرتاب ميكنند. اما روز بعد فهميديم كه در حال تعيين جهت وزش باد بودهاند.»،روز بعد، یعنی۱۰دی۱۳۶۵، نیروی هوایی عراق، خط مقدم جبهه ایران در نزدیکی سومار را بمباران شیمیایی کرد. همچنین بیمارستانی را که آقای صادقی در آن مشغول بود هدف۸بمب شیمیایی قرار داد.
:روز حمله شیمیایی، روزی است که هیچوقت فراموش نمیکنم. ساعت۸صبح بود و من ناگهان صدای ضد هواییها را شنیدم. بعد۶هواپیما را بالای سرم دیدم که در حال انداختن۶بمب معمولی بودند. توپخانه آنها نیز همچنان در حال شلیک به سمت بیمارستان بود. اما بیمارستان، دفاع هوایی نداشت و در این زمان، پر از سربازان زخمی بود. صدها رزمنده زخمی در حال انتقال به بیمارستان بودند؛ اما حمله شیمیایی با گاز خردل در عصر این روز اتفاق افتاد.۴هواپیمای عراقی،۸بمب شیمیایی را در اطراف و داخل این بیمارستان انداختند. بسیاری از مجروحان و همچنین کادر پزشکی بیمارستان بلافاصله به شهادت رسیدند و کل بیمارستان فلج شد.
با یادآوری این روز، چشمان مهربان آقای صادقی پر از اشک میشود و میگوید: «برای ما این نوع حمله، تازگی داشت. بمبهای شیمیایی مثل بمبهای متعارف منفجر نمیشوند، چون چاشنی انفجاری ندارند.
بعد از فرود بمبها، پودر سفیدی از آنها خارج شد و دود و قطرات کوچک مایع با بوی سیر در همهجا پخش شد.یک بمب در ورودی بخش اورژانس بیمارستان افتاد. همه کسانی که داخل بخش اورژانس بودند، به دام افتادند و هیچکس نجات پیدا نکرد. یک بمب دیگر در نزدیک اتاق عملی افتاد که دو پزشک در حال جراحی یک سرباز مجروح بودند. همه آنان در همان روز یا روزهای بعد به شهادت رسیدند. ما اصلا آماده چنین حملهای نبودیم. من واقعاً نمیفهمم چرا به یک بیمارستان حمله شد؟»
«بعد از حدود یک ساعت، همه شروع به استفراغ کردند. استفراغهای وحشتناک و جهنده. وقتی میگویم بعضی آنقدر شدید استفراغ میکردند که حتی محتویات روده خود را بالا میآورند، اغراق نمیکنم.»
شهیدصادقی بعد از تحمل سالها درد و رنج ناشی از جراحات شیمیایی سرانجام در 26اسفند 93به خیل همرزمان شهیدش پیوست.
روحش شاد
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد