پایگاه خبری تحلیلی دیوانگاه16:39 - 1403/11/24

فرازی از زندگینامه شهید حاجیعلی نورعلی پور

شهید نورعلی پور در تاریخ 24 بهمن ماه سال 1364 و در عملیات والفجر 8 در حالی که به همراه نیروهایش مشغول باز کردنِ پل شناوری که از خرمشهر به جزیره ی ام الرصاص زده بودند بود مورد اصابت ترکشِ بمباران هوایی در آن ناحیه قرار گرفت

به گزارش دیوانگاه ،شهید حاجیعلی نورعلی پور در سال 1335 در خانواده ای متدیّن و زحمت کش در روستای ولدوند از توابع شهرستان نورآباد دلفان به دنیا آمد. هنوز چهل شب از تولدش نگذشته بود که برای همیشه از دیدن چهره ی پدر محروم شد و صفر علی فقط نامی بود که هیچگاه چهره ی او را ندید .

 

حاجیعلی  چهل روزه بی خبر از مرگ پدر در دامان پر مهر مادر پرورش یافت تا اینکه دست تقدیر قبل از اینکه حتی از شیر گرفته شود مادرش شکربانو را هم از او گرفت تا کودک دوساله ی خانواده ی نور علی پور از نعمت پدر و مادر محروم شود .

 

تا سال 1346 خانواده ی شرفعلی که اکنون حاجیعلی هم یکی از اعضای آن محسوب می شد در روستا زندگی می کردند و حاجیعلی علاوه بر کمک در کار های کشاورزی ، سطوح مقدماتی  خواندن و نوشتن را در مکتب خانه ی روستا گذراند تا اینکه در سال 1346 خانواده ی شرفعلی به هرسین مهاجرت کردند .

بعد از دوسال در سال 1348 و با شرکت در امتحانات غیر حضوری پایه ی پنجم گواهینامه ی پایان تحصیلات ابتدایی را از دبستان الوند کرمانشاه اخذ کرد .

 

چند سالی که گذشت حاجیعلی و برادرش فتحعلی تصمیم گرفتند برای کار به تهران بروند . درآنجا در شرکت پیمانکاری  اکباتان مشغول فعالیت شدند و و کارهایی از قبیل احداث جاده ها و اتوبان ها ، لوله کشی  شهرداری و ... را انجام میدادند .

 

چند ماهی قبل از انقلاب و زمانی که به همراه برادرش مرید علی در اتوبان تهران –قم در شرکت ایران راهِ خوزستان کار می کرد پنجشنبه ها و جمعه را در حوزه ی علمیه ی قم می گذراند و از آنجا جرقه ی شرکت در فعالیت های انقلابی در ذهن حاجیعلی زده شد و در تظاهرات ها و فعالیت های انقلابی شرکت می کرد .

 

هروقت هم که به هرسین می آمد مقدار زیادی اعلامیه و عکس امام خمینی ( ره ) را که از حوزه گرفته بود با خودش می آورد و به صورت پنهانی فعالیت های انقلابی اش را در هرسین ادامه می داد تا اینکه جریاناتِ قومی و قبیله ایِ زمان انقلاب در هرسین بوجود آمد . در این زمان باز هم حاجیعلی با دفاع از حق و حقیقت قاطعانه در برابر کسانی که قصد سوء استفاده از شرایط بوجود آمده را داشتند ایستاد و تا جایی که در توانش بود در مقابل آن ها استقامت کرد . به اطرافیانش هم گوشزد می کرد که به مال مردم دست نزنند و چیزی را برندارند چرا که بالاخره وضعیت همانطور باقی نمی ماند و باید جوابگوی خدا و  این مردم باشند .

بعد از انقلاب و قبل از جنگ تحمیلی هم هنگامی که خبر درگیری نیروهای سپاه و دموکرات ها را در کامیاران و کردستان شنید ، نتوانست تحمل کند و هر جور شد خود را به آنجا رساند و در آنجا به همکاری با نیروهای سپاه پاسداران پرداخت و تا پاکسازی  کامل کامیاران در آنجا ماند . در همین زمان بود که با شجاعت  بی نظیرش چندین قبضه سلاح را هم از نیروهای دموکرات ضبط کرد و در همانجا به نیرو های سپاه تحویل داد .

 

با آغاز جنگ تحمیلی ابتدا به عنوان بسیجی و به صورت غیر رسمی وارد سپاه شد و در مناطق جنگی حضور می یافت تا اینکه در سال 1362 به عضویت رسمی  سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و در لشکر 43 امام علی مشغول فعالیت شد و بعد از مدتی فعالیت در کنار سردار بحرینی فرمانده لشکر 43 امام علی (ع) و با نشان دادن قابلیت ها و توانایی هایش به عنوان فرمانده گردان مالک اشتر که قبل از آن وضعیت نابسامان و به هم ریخته ای داشت منصوب شد و در مدت زمان کوتاهی با درایت و مدیریت بی نظیرش ، گردان مالک اشتر را که وظیفه ی طراحی و اجرای پل های آبی و خاکی را بر عهده داشت به بهترین شکل سر و سامان داد به گونه ای که حتی تعجب برخی از مسئولینِ وقت را در سرعتِ عملِ رسیدن به این مهم برانگیخت.

 

سرانجام این شهید بزرگوار اسلام در تاریخ 24 بهمن ماه سال 1364 و در عملیات والفجر 8 در حالی که به همراه نیروهایش مشغول باز کردنِ پل شناوری که از خرمشهر به جزیره ی ام الرصاص زده بودند بود مورد اصابت ترکشِ بمباران هوایی در آن ناحیه قرار گرفت و پیکر تنومند  این سردار رشید اسلام در حالی که ذکر یازهرا بر روی لب هایش زمزمه می شد روی تکّه پلِ جدا شده افتاد و سپس با کمک قایق های مستقر در منطقه پیکر پاک و مطهرش به خشکی انتقال یافت.