در گفتگو با خانوده شهید محمد ولی پیامی مطرح شد/

از آرزویی که در شهادتش برآورده شد تا درخواست او از خالقش که می خواست اولین قربانی گردان خود باشد

سرویس: اخبار هرسینکد خبر: 26174|08:00 - 1395/07/03
نسخه چاپی
از آرزویی که در شهادتش برآورده شد تا درخواست او از خالقش که می خواست اولین قربانی گردان خود باشد
شهید پیامی بهترین آرزوی خود را این چنین بیان می کند :دوست دارم مانند سرورم اقا ابوالفضل العباس(ع) بدنم تکه تکه شود و به راحتی بعد از ساعاتی این چنین شد.

به مناسبت هفته دفاع مقدس و پاس تجلیل از جانفشانی شهدا و صبر و استقامت خانوده های معظم این عزیزانخبرگزاری دیوانگاه گفتگوییداشته است با خانوده شهید پیامی و تعدای از همرزمانش و در این گفتگو سعی کرده است در حد توان تمام زوایای زندگی این شهید از لحظه تولد تا شهادت را به تصویر بکشید، باشد که توانسته باشیم در این مسیر قدمی برداریم.

 

شهید محمد ولی پیامی در سال 1338و در محله تازه آباد شهرستان هرسین در خانوده ای کشاورز دیده به جهان گشود

 

وی هشتمین و اخرین فرزند خانواده بودند که پس از سپری کردن دوران کودکی وارد دبستان شد و در دبستان سلطانی بعد از اتمام ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی ابوریحان بیرونی شد بعد ار اتمام راهنمایی بانمرات عالی وارد دبیرستان چهار آبان یا دهخدا هرسین که بعد از انقلاب به دبیرستان شریعتی تغییر نام پیدا کرد.

 

شهید پیامی مردی با صداقت و یک رنگی و اخلاص،شجاعت،شهامت،ایثار از خود گذشتگی،ساده زیستی و دلاوری بود که چهره ای خندان و گشاده رو داشت.

 

این شهید بزرگوار قبل از انقلاب   در تظاهرات ها و راهپیما یی ها شرکتی بی بدیل داشت و در این را با دوستان همرزمش همراه بود  و به پخش اعلامیه ها نیز می پرداختند تا به مردم آگاهی بیشتری بدهند این حضور تنها مختص به خود او نبود چرا که همیشه دوستان خود را نیز به حضور در این  مراسم که نشانه انزجار از طاغوت بود فرا می خواند  و به دیوار نویسی و پخش اعلامیه های امام خمینی رحمت الله علیه نیز مشغول لودند و برنامه های خود را برای حضور پررنگ تر در مراسم راهپیمایی بعدی تنظیم می کردند.

شهید پیامی  در ادامه فعالیت هایش بعد از انقلاب  هم با نهادهای انقلابی مانند سپاه پاسداران همکاری داشته و  در پایگاه محل  با دوستان همرزمش برای کشیک های شبانه برنامه ریزی می کردند. ایشان در دوران دبیرستان به صورت افتخاری خدمت میکرد به نیروی گشت امنیت شهر اولین نیروی جذب کمیته انقلاب اسلامی در امد و در سال 1357بود.باتشکیل سپاه پاسداران به استخدام سپاه هرسین در آمد و در سال 1360 مسؤل بسیج هرسین شد و در سال 1362 از طرف مسولین وقت سپاه به فرماندهی گردان صف طرح لبیک یا خمینی(ره) درامد..

 

وی حضور در جبهه را فرصتي مغتنم براي خودسازي و قرب به معبود مي دانست و لذا آنقدر در جبهه ماند تا به قرب حقيقي نايل آمد. شهادت او در دل دوستان و جوانان محل شعله اي افروخت که هرگز خاموشي نگرفت. در اندک مدتي، بسياري از رفقا و دوستداران او براي برداشتن پرچم خونين و به خاک افتاده شهيد، به جبهه عزيمت کردند و بدين گونه راه و ياد او را پاس داشتند؛ راهي که به ابديت سرخ منتهي مي شد...!

 

شهید در فرازی از وصیت نامه اش می نویسد :خداوندا میخواهم اولین قربانی گردان خود باشم زیرا با شهادت افراد گردان تحمل دیدن روی پدرو مادر آنها را ندارم مادرم اگر که من شهید شدم و خبر شهادت من را به شما گفتند هیچ ناراحتی و بی طاقتی نداشته باشید بلکه صبور باشید چرا که دشمنان از ناراحتی و بی طاقتی شما خوشحال میشوند.

توصیف شهید از زبان خواهرش:

خواهرش که میگفت مادرش همیشه میگفت زمان بارداری از این بچه با بقیه ی بچه ها فرق داشت و از بین فرزندانش همیشه این پسر را دوست داشت چرا که وقتی هم بدنیا آمده بود و بزرگ بود باخوش رویی با پدر و مادر و خواهرانش رفتار میکرد .

 

او میگفت:در اوایل انقلاب چون عشق به امام و انقلاب داشت هیچ وقت به خانه نمی آمد و مانیز هیچ وقت از حقوق یا پولی که داشت سؤال نمی کردیم و هر وقت مادرم سؤال میکرد میگفت مادر من میروم یک غذای مفت میخورم و برمیگردم .

 

خواهرشهید پیامی میگفت: در زمان تشیع جنازه اش یک خانم امده بود و میگفت :این مرد به ما کمک غذایی زیادی میکرد و یک نفر دیگر از کارمندان سپاه که 4 فرزند داشت یک روز زنش به سپاه امد و از گرفتن حقوق کم از شوهرش شکایت میکرد بعد از اینکه زن رفت ساعتی نگذشته بود که شهید پیامی برنج روغن قند چای و گوشت گرفت و در آن خانه تحویل آن خانم داد و گفت که شوهرت امشب مهمان دارد و گفت ماچیزی نداریم بعد از خالی کردن آن ها دوباره به طرف سپاه راه افتاده بود به شوهر آن زن گفته بود برو خانه امشب مهمان دارید و مرد وقتی به خانه رفته بود و از زبان زنش فهمید که این کار پیامی است مرد تعجب کرد انسانی که به این وارستگی و ایثار برسد پس انسان کاملی است بااینک این شهید 23سال بیشتر نداشت ولی عقل کاملی داشت.

توصیف شهید از زبان دوستان و هم رزمانش

علی طاهری هم رزمش نقل میکند:بعد از اینکه به منطقه چنگوله رسیدیم او تمام افراد را به صورت منطقی سازماندهی کرد و افراد سنگرهای کمین را نیز مشخص کرد  و به وسیله ی مهمات به جا مانده عراقی ها کمبود سنگر هارا جبران کرد .

 

حاج حسین فتحی همرزمش نقل میکند :من با او درگیری لفظی پیدا کردم  و به او پرخاش نمودم اما بعد پشیمان شدم و به همین خاطر قرآن را برداشتم و نزد او رفتم تا او مرا ببخشد تا قرآن را دید به گریه افتاد و گفت : من کجا و قرآن خدا کجا من لیاقت قرآن راندارم  و تورا از عمق جان می بخشم.

 

علی صفر پیامی برادرش نقل میکند:محرم 62 روز عاشورا بود که محمد ولی مسافتی را با پاهای برهنه روی ریگ های داغ هرسین طی میکرد من از او پرسیدم چرا با پای برهنه می روی او گفت :میخواهم بااین کارم مظلومیت آقا و سرورم امام حسین (ع)و شهدای کربلارا درک کنم  او مصداق این این جمله بود که انسان های خدایی هیچ گاه با دیدن زرق و برق و زیبایی دنیا از علاقه آنها به پروردگارشان کم نمیشود .او هیچ علاقه ای به دنیا نداشت انگار یک مسافر بود و همیشه نوشته سفر را به همراه داشت

 

مظفر رجبی هم رزم ایشان به نقل از او میگفت:بهترین لذت برای انسان آن است که ترکش خمپاره به بدنش اصابت کند و سوختن بدن خود را ببیند و همین طور که دوست داشت به شهادت رسید.

 

سرهنگ نور الدین اختیاری هم رزم ایشان می گوید :چند ساعتی قبل از شهادت به همراه حاج یحیی قیاسوند (فرمانده وقت سپاه هرسین)شهید پیامی همدیگر را قسم دادند که بهترین آرزوی خود را بیان کنیم بنده و حاج قیاسوند هر کدام آرزوی خود را بیان کردیم و شهید پیامی بهترین آرزوی خود را این چنین بیان کرد :دوست دارم مانند سرورم اقا ابوالفضل العباس بدنم تکه تکه شود و به راحتی بعد از ساعاتی این چنین شد.

تاریخ و محل شهادت:

سرانجام شهید محمد ولی پیامی در سال 1362 :  درمنطقه عملیاتی چنگوله  به سبک بالان عاشق همرزم خود پیوست و به درجه شهادت نائل آمد و در گلزار شهدای محله تازه آباد شهرستان هرسین به خاک سپرده شد.

 

پيام خانواده شهيد: کاري نکنيم که ارزش و اعتبار شهداء کم شود. به آرمانهاي امام و شهداء وفادار بمانيم و به خاطر مسائل دنيوي خود را سبک نکنيم.

 

نامش جاودانه و راهش پر رهرو