بمب گذاری «بوستون»؛ آغازگر دوره جدید همکاری آمریکا و روسیه

کد خبر: 1155|18:19 - 1392/02/14
نسخه چاپی
گفت و گو با دکتر سیده مطهره حسینی
با وجود گذشت حدود دو هفته از واقعه بمب گذاری های بوستون که به کشته شدن سه تن و زخمی شدن شمار زیادی از شهروندان آمریکایی انجامید، گمانه زنی ها و تحلیل های مربوط به این واقعه و ابعاد و پیامدهای گوناگون آن، همچنان بخش عمده ای از توجه محافل تحلیلی و رسانه ای را به خود اختصاص داده است.

در این میان، موضوعی که بسیار مورد توجه بوده، ملیت دو متهم بمب گذاری در بوستون و ارتباط احتمالی آن ها با عرصه گسترده تر افراط گرایی مذهبی و تروریسم است. به جز این زمینه های ارتباط، با توجه به دغدغه دیرینه روسیه نسبت به مسئله بنیادگرایی و تروریسم در منطقه قفقاز شمالی این کشور، این گمانه مطرح می شود که واقعه بوستون با ایجاد دغدغه مشترک میان روسیه و آمریکا می تواند به دوره جدیدی از همکاری میان این دو کشور مطرح شود.

برای پاسخ گویی به بخشی از این مسائل و روشن تر شدن ابعاد موضوع، با خانم دکتر سیده مطهره حسینی، استادیار پژوهشگاه علوم انسانی جهاد دانشگاهی به گفت و گو نشستیم. تمرکز مطالعاتی خانم دکتر حسینی طی سال های اخیر بر موضوع اسلام و مسلمانان در روسیه و جنبش های اسلامی در منطقه قفقاز شمالی بوده است و تألیف کتاب «مسلمانان روسیه» و ترجمه مشترک کتاب «اسلام در روسیه» از مهمترین دستاوردهای ایشان در این حوزه می باشد.

در ادامه می توانید متن کامل گفت و گوی «تابناک» با دکتر حسینی را مطالعه نمایید:

در ماجرای بمب گذاری اخیر در بوستون شاهد بودیم که دو جوان وابسته به گروه های بنیادگرای قفقاز شمالی به عنوان متهم معرفی شدند. با توجه به اینکه تا پیش از این، جنبش اسلامی قفقاز شمالی به طور خاص معطوف به روسیه و دارای بعدی جدایی طلبانه و استقلال خواهانه بود، آیا می توان از حرکت این جنبش از بعد داخلی به بین المللی سخن گفت؟

جنبش اسلامی قفقاز به دنبال حکومتی به نام امارت اسلامی قفقاز در منطقه قفقاز  شمالی است و هنوز مدارک زیادی از حرکت این جنبش به سوی بیرون از مرزهای روسیه نداریم. اینکه دو نفر از مظنونان انفجار بوستون چچنی هستند بسیار عجیب است از این جهت که اسلام گرایان چچنی و داغستانی در منطقه قفقاز هیچگاه در خارج از روسیه به عملیات تروریستی دست نزده اند. حتی در داخل روسیه نیز این عملیات ها در محدوده های مشخصی بوده است که شامل مناطق اطراف داغستان و چچن و شهرهای بزرگ روسیه می باشند. اسلام گرایان تندرو چچنی همچنین دغدغه های مبارزه با امریکا را نیز ندارند. دلیل آن، یکی دیدگاه منطقه ای و سواد محدود آنها است و دیگری درگیری شدید و خشونت آمیز با ارتش روسیه، نوع کنترل دولت روسیه بر این منطقه (از طریق نیروهای امنیتی بومی) و به ویژه قدیراف ها و اقتصاد معاش این کوه نشینان می باشد. ورود چچنی ها به امریکا و شرکت احتمالی آنها در بمب گذاری ها نشان دهنده فعالیت های جدید و موج های جدید در جابجایی نیروها از سوی جریان (نسبتاً موهوم) القاعده می باشد.

نظر شخصی من این است که این چنین فعالیت هایی ممکن نیست مگر با همکاری نیروهایی در امریکا. در واقع بستر این فعالیت های تروریستی و زمینه اجرایی آنها از سوی نیروهای مخالف دستگاه حاکمیتی امریکا و با همکاری برخی نهادهای امنیتی امکان پذیر است؛ چرا که نظام کنترلی ایالات متحده آنقدر نیرومند است که اجازه نهایی شدن اینگونه عملیات ها را ندهد. سناریوهای تروریستی در امریکا معمولاً بسیار مشکوک و فاقد اطلاعات معمول در هر جای دیگر است. برای نمونه در روسیه، پس از یک عملیات تروریستی در مسکو (مثلاً تئاتر دوبرووکا) یا ماخاچ قلعه (داغستان) یا گروزنی (چچن) یا ماجرای مدرسه بسلان، همه عوامل درگیر عملیات ها شناخته شدند و همه روش های بکار برده و افراد و راهها ... شناسایی شدند.

دلیل آن است که با پیدا کردن چند سر نخ می توان همه کلاف را یافت و به هم وصل کرد. در سایر کشورها نیز چنین است. ولی در امریکا، با وجود نظام پیچیده اداری، شهری و اطلاعاتی (در مقاسه با کوهستان های بکر چچن و شهرهای فقیر روسیه) که سرنخ های  زیادی از عملکرد تیمی بجای می ماند، عملاً می بینیم که همه اطلاعات ارائه شده ضد و نقیض و ناقص است. در حالی که گروه های چچنی معمولاً از فعالیت های یکدیگر خبردار هستند و ترانزیت نیروهای آنها از طریق دره فرغانه، جنوب ازبکستان و افغانستان صورت می پذیرد، سبز شدن دو جوان چچنی در انفجارهای بوستون بدون آنکه ارتباط تشکیلاتی با گروه های چچن یا فرغانه- ازبکستان داشته باشند، بسیار عجیب است. همه این مقدمات و استدلال ها را گفتم که به این نتیجه برسم حضور دو چچنی در انفجارهای بوستون، بدون ربط سازمانی و تشکیلاتی به سازمان های داخل چچن، بخشی از یک سناریو است که از درون آن، همکاری روسیه و امریکا علیه مسلمانان مرزهای جنوبی روسیه تا چین (سین کیانگ) استخراج خواهد شد.

اگر فرضیه گسترده تر شدن دامنه فعالیت جنبش اسلامی قفقاز شمالی را بپذیریم آیا می توان از تغییر در ایدئولوژی این جنبش سخن گفت و این تغییر احتمالی ایدئولوژی چه ابعادی دارد؟

هرچند تأثیر انقلاب های عربی بر مناطق اسلامی می تواند موجب تغییر دیدگاه قفقازی ها نیز بشود، ولی قطعاً این تغییر دیدگاه به این زودی حاصل نخواهد شد. چچنی ها و داغستانی ها هرچند آموزش های نظامی در کوهستان ها می بینند ولی از آموزش های فکری و عقیدتی به اندک مایه ای آن هم عمدتاً در دره فرغانه و برخی آموزش دیدگان وهابی به ویژه در عربستان بسنده کرده اند و امکان بیش از آن را به خاطر فقر مالی و ارتباطاتی و کنترل شدید دره فرغانه به عنوان گذرگاه معمول آنها به جهان اسلام بنیادگرا ندارند. از اینرو احتمال تغییر ایدئولوژی به این صورت برای آنها وجود ندارد؛ چرا که هنوز هم منبع اندیشه آنها محمد ابوالفرج مصری و اندیشه حکومت های جاهلی او است که اکنون در خود مصر نیز موج های فراوانی پس از آن آمده و رفته است.

ساختار داخلی جنبش های اسلامی قفقاز نیز اجازه چنین تغییری را نمی دهد. به دلایل جغرافیایی، جامعه شناختی، نظامی و محیطی آنها امکان بین المللی کردن فعالیت هایشان را به این صورت ندارند. انگیزه اش را نیز ندارند. امریکا دشمنِ دشمنِ آنها (روسیه) است.

ولی به خاطر تغییر ساختارهای دولت روسیه و مشکلاتی که دولت جدید پوتین در ائتلاف با اصحاب قدرت و نظامیان دارد، و ترکیب شدن سیاست های غربگرایی مدودیف و تیم او، جنبش اسلامی قفقاز قطعاً به صورت جدیدی و با پوشش ها و روش های تازه ای علیه روسیه  در حال ضعیف شدن برخواهد خاست. از آنجا که دوکو عمراف سابقاً با (عمر) خطّاب، یک نیروی عربستانی یا خلیجی (خلیج فارس) در قفقاز هم رزم بود و آموزش هایی هم از او گرفت، احتمال ربط او به القاعده وجود دارد. ولی سوال این است که چرا این ارتباط در هنگام زنده بودن خطّاب کار دست امریکایی ها نداد  و 10-15 سال پس از ترور او و امن شدن افغانستان و ترور بن لادن و سرکوب شورش های سلفی- وهابی در فرغانه (و کشتن رهبر برجسته شان جمعه نمنگانی) تازه سربرآورده و ماهیت بین المللی یافته است؟

کوتاه آنکه، تغییر ایدئولوژی جنبش، آسیبی به روسیه است و نوع مبارزه جنبش با روسیه را تغییر خواهد داد، نه امریکا.

ارتباط جنبش اسلامی قفقاز شمالی با حوزه گسترده تر افراط گرایی اسلامی در جهان، به ویژه «القاعده» به چه صورت بوده و چه تحولاتی داشته است؟

میان جنبش اسلامی قفقاز شمالی با آنچه القاعده نامیده می شود ارتباطاتی لحاظ شده و استناد موجود برای انتساب این ارتباطات، مواردی چون اشاره به رزم نیروهای اسلامی در قفقاز در برخی نوارهای منتسب به بن لادن، دیدار ایمن الظواهری از قفقاز، حضور برخی نیروهای برجسته القاعده در منطقه و زندانی بودن چند چچنی و شاید هم داغستانی در گوانتانامو می باشد. اینها نشان دهنده ارتباط هایی هستند که شبکه ای نشده اند؛ چراکه این ارتباطات اگر شبکه ای می شدند بایستی بازتاب هایی چون بمب گذاری های سلسله وار، آموزش های نظامی در مناطق مرزی و پایگاه های چریکی، رفت و آمد مستمر نیروها از قفقاز به مراکز پرورش فکری و نظامی و امنیتی القاعده، و به ویژه ارتباط رهبران سلفی و وهابی منطقه با نیروهای نظامی و شبه نظامی القاعده و مبارزان چچن در مرزهای چچن- داغستان- اینگوش در دست می بود.

این ارتباطات به طور منظم وجود ندارد. برای مثال رمضان قدیراف کاملاً رهبران چچن را در کنترل دارد و با فعالیت های ضد دولت مرکزی روسیه مبارزه خصمانه ای دارد. مرزهایی که محل پرورش نیروهای جدایی طلب چچن بود با همکاری امریکا و روسیه کنترل می شود. مرزهای شمال غربی گرجستان و مناطق مسلمان نشین آبخازیا که کمپ های آموزش نظامی جدایی طلبان ضد روسیه به آنجا منتقل شده بود و وهابی ها از آن راه وارد جمهوری آذربایجان می شدند، از سوی ارتش امریکا و نیروهای امنیتی موساد که در شمال آذربایجان (قفقاز جنوبی) فعالند، قلع و قمع شده است و .... با این حال، بنا بر ماهیت آنچه القاعده نامیده می شود (و در واقع وجود ندارد بلکه به شبکه نامنظم و تصادفی ارتباطات گروه های بنیادگرای مبارز اطلاق می شود) امکان رابطه گرفتن سران فکری، مالی و نظامی امی تندروی اسلامی با شورشیان آواره چچن وجود دارد.

آیا واقعه بوستون می تواند به زمینه ای برای همکاری گسترده تر آمریکا و روسیه باشد و به یک «پسا 11 سپتامبر دیگر» از این جنبه تبدیل شود؟

اصل بحث و هسته این سناریو همین موضوع است. اگر با یک نگاه بین المللی و تحلیل فرامنطقه ای به قضیه نگاه کنیم، این سناریو به منظور خریدن روسیه در ائتلاف علیه سوریه و سپس ایران طراحی شده است. امریکا یک بار پس از فروپاشی شوروی و خالی شدن عرصه دشمن پروری در سیاست خارجی این کشور از 11 سپتامبر آغاز هزاره جدید به منظور تعریف دشمنی قدر قدرت و وهم آور، لویاتان (اژدها) و دیوی ناشناس و پیش بینی ناپذیر بهره برد و مجموعه ای از جنگها به راه افتاد که ارتش، اقتصاد و سیاست بین الملل امریکا و جهان درگیر آن شد.

تا اینکه انقلاب های عربی روی داد و نظام های خاورمیانه ای رو به تحول رفتند. سوریه نخستین دولتی بود که امریکا نتوانست بر اساس نقشه طراحی شده آن را در طول دو سالی که پیش بینی شده بود براندازد. روسیه خواهان امتیاز های جدید، مشخص و واقعی بود و چین در حالی تبدیل به اقتصاد برتر می شود که از هر گونه درگیری بین المللی و آوردن ارتش و نیروی نظامی اش به عرصه خارج از چین حتی به مناطق بالقوه خطرسازی چون تایوان و کره ها طفره می رود. اکنون زمانی است که باید به روسیه یک امتیاز بزرگ داد. چه امتیازی بهتر از دل مشغولی شبانه روزی پوتین: افراط گرایی اسلامی در چچن.

اکنون سیاست خارجی نظامی امریکا، روسیه را به میدان پایگاه های نظامی تازه امریکا (از گرجستان و آذربایجان تا قزاقستان یعنی منطقه مثلاً محاصره و موضع گرفتن علیه چین) می کشد. روسیه از کنترل مشترک منطقه قفقاز سود می برد و به حضور امریکا در منطقه قفقاز و آسیای مرکزی به دیده اغماض خواهد نگریست. همچنین در برابر سوریه موضع نهایی خود را اعلام خواهد کرد: رفتار پوتین و سیاست یکی به نعل یکی به میخ (موضع های گاه موافق و گاه مخالف بشار اسد) نشان دهنده چراغ هایی بود که پوتین به آمریکا می داد تا امریکایی ها با یک امتیاز مناسب، موضع روسیه در قبال سوریه را بخرند و اکنون این امتیازها داده می شود. هدف بعدی و مشخص، جمهوری اسلامی است. آمریکا از واقعه بوستون برای خریدن روسیه و سرکوب سوریه بهره خواهد بود تا فشار بر ایران را بازهم افزایش دهد. در 10 سال آینده خود بزرگترین تولید کننده نفت و تا حدی گاز خواهد بود و خاورمیانه انقلابی را در منگنه قرار می دهد. در منطقه حیات خلوت روسیه حضور می یابد تا چین را تحت فشار قرار دهد...

آیا جنبش اسلامی قفقاز شمالی ابعاد ضدشیعی و یا ضدایرانی نیز داشته است؟ در صورت پذیرش فرضیه گسترده تر شدن دامنه فعالیت این جنبش، تأثیر آن بر امنیت و منافع ایران چگونه است؟


قفقاز و روسیه تنها منطقه جهان اسلام است که برخی معیارها جهان اسلام در آن بی معنا است: از آن جمله مسئله شیعه یا سنی بودن افراد است. در بسیاری از مناطق (که من شخصاً برخی را نیز دیده ام) مساجد شیعه و سنی یکی است. در برخی مساجد سنیان نماز خود را می خوانند و چون اذان شیعیان اندکی دیرتر گفته می شود (به خاطرتفاوت افق ها) شیعیان پس از آنها در همان مسجد نماز می خوانند. اگر از کسی بپرسید شیعه است یا سنی شگفت زده می شود و خواهد گفت چه فرقی دارد مگر؟ زیرا بر اساس سنت های موجود شیعیان، سنیان و مسیحیان سالها در کنار یکدیگر زیسته اند و حتی ازدواج هم کرده اند. با این وجود اکنون در مناطق فوق، وهابیان چنان فعالند که ما در جمهوری آذربایجان با پدیده پیچیده و عجیب «شیعیان وهابی» رویارو هستیم. چرا که به خاطر عدم تمایل آذری های به سلفی گری و وهابی گری، روی باورهای شیعی آنها کار شده و وهابیزه شده است.

 در قفقاز شمالی و چچن به خاطر نفوذ صوفیان و خاطره پرارج مبارزه نقشبندیه و سه امام آن با روسها، وهابی گری (که عقاید ضد شیعی ملتزم آن است) جایگاهی ندارد. مگر در مناطق سنتی وهابیان مانند قیزیل یورت در شرق خزر که این عقاید نضج یافته، «هامان» ها (علمای محلی) و شیوخ صوفی قدرت ابراز عقیده و عمل کمتری دارند و جدایی طلبان فعال هستند. در مجموع، قطعا تضاد شیعه و سنی به منطقه قفقاز نیز گسترده خواهد شد و چه بسا منبع اصلی تضاد د جهان اسلام در سال های آتی همین ایده وهابی باشد.

امروز امنیت ملی ج.اا. در گرو فعال شدن فرهنگی و اقتصادی در آسیای مرکزی و قفقاز است. حال که جنگ شیعه سنی در جنوب، شرق و غرب ایران گسترده شده و موضع بعدی، منطقه ایران فرهنگی یعنی تاریخی ترین حوزه حضور و نفوذ ایران است، جمهوری اسلامی ایران نیاز به حضور فعالانه، جمعی و با بهره گیری از اقتصاد بخش خصوصی و سازمان های مردم نهاد در منطقه می باشد.

در پایان اگر نکته خاص دیگری نیز درباره این موضوع مدنظرتان هست، بفرمائید.

فعال شدن اتاق فکرهای ج.اا. در منطقه و بهره گرفتن از ایده های مختلف جهت سیاست گذاری قفقاز.